ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

نذر ابراهیم (ع)، به روایت تفسیر‌های کهن فارسی

  • کد خبر: ۲۳۳۹۳۹
  • ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۹
نذر ابراهیم (ع)، به روایت تفسیر‌های کهن فارسی
«ابتدای قصه ذبیح است، قصه‌ای عظیم.» از دیرباز، مفسران قرآن، اینجا که رسیده‌اند، چون میدان را فراخ دیده‌اند، داستان را آن‌چنان‌که می‌خواسته‌اند و می‌دانسته‌اند بازگفته‌اند.

به گزارش شهرآرانیوز، از آیه ۱۰۰ سوره «صافات» است که ماجرای ابراهیم و اسماعیل آغاز می‌شود. آیه ۱۰۲ این سوره هم، چنان‌که میبدی نوشته است، «ابتدای قصه ذبیح است، قصه‌ای عظیم.» از دیرباز، مفسران قرآن، اینجا که رسیده‌اند، چون میدان را فراخ دیده‌اند، داستان را آن‌چنان‌که می‌خواسته‌اند و می‌دانسته‌اند بازگفته‌اند.

آنچه اینک می‌خوانید فشرده‌ای است از این ماجرای هیجان‌انگیز که از تلفیق پنج تفسیر کهن حاصل شده است، به‌ترتیب «ترجمه تفسیر طبری» (گروهی از علمای فرارود، نیمه دوم سده ۴ هجری قمری)، «تفسیر سورآبادی» (ابوبکر عتیق نیشابوری، نیمه دوم سده ۵ هجری قمری)، «کشف الأسرار و عُدّة الأبرار» (احمد میبدی، ۵۲۰ هجری قمری)، «روض الجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن» (ابوالفتوح رازی، نیمه نخست سده ۶ هجری قمری)، «تفسیر بصائر یمینی» (معین‌الدین نیشابوری، نیمه نخست سده ۶ هجری قمری).

حدیث قربان 

و حدیث این قربان چنان بود که ابراهیم ــ علیه السلام ــ با خدای ــ عَزّ وَ جَل ــ نذر کرده بود که «اگر مرا پسری آید، او را از بهر خدای ــ عز و جل ــ به‌قربان کنم.» و پس ابراهیم را اسماعیل آمد و ده‌ساله گشت و اسحاق آمد و پنج‌ساله گشت و، چون پسران بزرگ گشته بودند، ایزد ــ تعالی ــ آن نذر ابراهیم که کرده بود و از یاد برفته بر او یاد کرد و گفت که «نذر خویش را وفا کن!»

 [..]پس، چون ابراهیم ــ علیه السلام ــ به خواب دید که پسر را قربان باید کردن، دل بر آن نهاد؛ و عُلما اندر این اختلاف کرده‌اند که آن کدام پسر بود. گروهی گفتند اسحاق بود ــ علیه السلام ــ (و همه بنی‌اسرائیل و عجم بر این قول‌اند، از بهر آنکه ایشان فرزندان اسحاق‌اند) و گروهی گفته‌اند نه، که اسماعیل بود (و همه عرب بر این قول‌اند، از بهر آنکه ایشان فرزندان اسماعیل‌اند).

برساختنِ اسماعیل

چون ابراهیم ــ علیه السلام ــ آن خواب بدید، دیگرروز مادر اسماعیل را گفت که «او را برساز، که من او را مهمان دوست خویش خواهم برد.» هاجر او را غسل داد و جامه نو درپوشانید و موی او را به‌شانه کرد و سرمه درکشید و از پس ابراهیم فراکرد. ابلیس بیامد و هاجر را گفت: «ای نادان! پسرت را می‌برد تا بکشد!» وی گفت: «ابراهیم نه آن پدر است که پسر خویش را بکشد.»

 ابلیس گفت: «وی می‌گوید که خدای فرموده است.» وی گفت: «گر فرمان خداست، تن و جان او فدای فرمان خدا باد!» ابلیس از وی نومید بازگشت؛ از پس اسماعیل بدوید. وی را گفت: «ای نادان! پدر تو را به کشتن می‌برد!» وی گفت: «پدر من از آن مهربان‌تر است که چنین کند.» گفت: «وی دعوی می‌کند که خدا فرموده است.» وی گفت: «هزار جان من فدای فرمان خدای من باد!» آن ملعون، نومید، بازگشت.

شیطان و ابراهیم

فرا پیش ابراهیم شد. گفت: «ای‌ها الشیخ! کجا می‌روی؟» گفت: «مرا حاجتی است در این شِعب؛ حاجت خویش را می‌روم.» گفت: «والله که شیطان در خواب به تو نموده که این فرزند را قربان کن!» ابراهیم بدانست که او، خود، شیطان است. گفت: «إلیک عنی یا عدو الله فو الله لا مضین لأمر ربی.» [= «ای دشمن خدا! از من دور شو! به خدا که از فرمان پروردگار خویش سر نمی‌پیچم.»][..]آن ساعت از پیش شیطان تیز برفت و گرم، تا بر او سابق شد. چون به جَمرةالعقبه رسید، شیطان دیگرباره فرا پیش وی آمد. 

ابراهیم هفت سنگ به وی انداخت؛ و همچنین، در جمرةالوُسطی و جمرةالکبری، شیطان فرا پیش می‌آمد و ابراهیم بر وی سنگ‌ها می‌انداخت. رب العالمین آن تیزرفتن ابراهیم در آن موضع و آن سنگ انداختن سنّتی گردانید بر امت احمد تا در مناسک حج به جای می‌آرند و ابراهیم را ثنا می‌گویند.

شدت مرگ

چون به مقصد رسیدند، ابراهیم خواب با اسماعیل بگفت. اسماعیل ــ عزازة و کرامة ــ آن گه گفت پدر را: «به این رسنْ پای من ببند، استوار، تا اضطراب نکنم، تا فرمان خدای ــ تعالی ــ به واجبی به جای آری، و جامه از من در هم کش، تا خون من بر جامه تو نشود که تو را بباید شستن یا مادر ببیند، رنجوردل شود، و این پیراهن خود در من پوش، تا در بوی تو جان بدهم و بر من آسان آید، و کارد بر گلوی من سبک بِران، تا مرگ بر من آسان شود، که شدت مرگ عظیم است، و، اگر بتوانی کردن، یک امشب در این صحرا توقف کن و با پیش مادرم مرو، تا باشد مرا پاره‌ای فراموش کند، که هرچه بدو روز برگذشت کهن گشت، و، چون با نزدیک مادرم شوی، او را از من سلام کنی، و این پیراهن من بر او بری، تا به یادگار من می‌دارد.» ابراهیم ــ علیه السلام ــ گفت: «هم چنین کنم.»

فرمان‌برداری و وفاداری

اسماعیل ــ علیه السلام ــ گفت: «پیشانی من بر خاک نِهْ، تا بدانچه در روی من نگری تو را رقّتی نیاید که در عزیمت تو بدان سبب ترددی پدید آید و سبب کم‌شدن ثواب تو باشد.» پس ابراهیم او را بر روی خوابانید و کارد تیز کرد و از زیر حلق او درآورد و خواست که برانَد. گویند، هر چند که روی کارد بر حلق او می‌نهاد، برمی‌گشت و پشت کارد بر حلق او می‌آمد. 

[..]ایزد ــ تعالی ــ به‌زبان فریشتگان مقرّب آواز داد که «ای ابراهیم! بس باشد آنچه کردی! به‌درستی و راستی که راست کردی خوابی را که دیده بودی [..]. هم چنان که پاس فرمان ما داشتی [..]، ما نیز هم چنین نیکوکاران را [..]پاداش دهیم و امید ایشان را از کرم خود به وفا رسانیم. [..]و ما فدا دادیم از اسماعیل گُشنی بزرگ [..]، تا او را بَدلِ اسماعیل خود قربان کنی و از عهده آنچه تو را فرموده بودیم بیرون آیی.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->